□□
بسیاری از مخاطبین این گفتگو حتما نام مولوی مهدی را شنیدهاند. او مشهورترین و شاید تنها فرمانده سرشناس طالبان از قوم هزاره و مذهب تشییع بود. بعد از سقوط کابل او مسولیتهایی گرفت اما حالا گفته میشود وی به بلخاب برگشته و با صدها نیروی مسلح برعلیه طالبان موضع گرفته است. بسیاری معتقدند آغاز جنگ بین او و طالبان در بلخاب نزدیک است.

▪️ احمد موسوی مبلغ:
مولوی مهدی مجاهد از هزارههای منطقه بلخاب در ولایت سرپل و شیعه مذهب است. تا ده سال پیش از چهرههای شاخص منطقه محسوب نمیشد. وی در آن سالها به عنوان فردی ناموجه که اعمال خودسرانهای انجام میداد به اتهام اختطاف (آدمربایی) دستگیر و روانه زندان و در ولایت سرپل حبس شد. در زندان با تعدادی از رهبران طالبان آشنا شد. بین آنها ارتباط و دوستی ایجاد شد. گفته میشود از نظر فکری در ایام زندان جذب گروه طالبان شد. گویا در زندان، بخشی از قرآن کریم را حفظ کرد. تحولاتی نیز در رویکرد و عملکرد او پیدا شد. بعد از آزادی از زندان، ارتباطش با رهبران شیعه هزاره مثل آقای محقق و آقای خلیلی تا حدی باقی بود. آنزمان او در بازیهای سیاسی این رهبران سیاسی در سرپل و بلخاب نقشی مهمی نداشت ولی بخشی از پازل بود.
▪️ مهدی مجاهد سعی کرد شخصیتی عدالتخواه از خود به نمایش بگذارد. این باعث شد عدهای از جوانان بلخاب گرد او جمع شوند. از طرفی باتوجه به اینکه متهم بود به اعمال غیرقانونی مثل داشتن گروه مسلح غیرمجاز، آدمربایی، راهگیری و راهزنی و مسائلی چون این، از سوی دولت افغانستان دوباره تحت تعقیب قرار گرفت. این باعث شد او برای تجهیز نظامی خود و همفکرانش عملا به طالبان متصل شود و از نظر تجهیزات و لجستیک از آنان کمک بگیرد. این ماجرا پیوند میان مهدی مجاهد و طالبان را وسیعتر و عملیاتیتر کرد. پس از مدتی میان این دو، ارتباط تشکیلاتی و سازمانی برقرار شد و مهدی مجاهد رسما اعلام کرد جزئی از گروه طالبان است. وی در یک پیام ویدیویی بر اینکه عضوی از طالبان است صراحت داشت و گفت که علیه دولت افغانستان و علیه نیروهای آمریکایی در حال جنگیدن است.
▪️ طالبان تلاش کردند از وجود مهدی مجاهد که یک چهره هزاره شیعه که هم غیرپشتون و هم غیر حنفی بود بهعنوان ابزاری تبلیغاتی برای نشان دادن اینکه گروهی همهشمول هستند استفاده کنند. این مسائل مربوط به قبل از دوران سقوطها و پیشرویهای طالبان بود. این مانور رسانهای و برندینگ مهدی مجاهد از سوی طالبان در زمانی اتفاق افتاد که طالبان هنوز موفقیتهای نظامی قابل توجهی نداشتند. تصور من از رصد رفتار مهدی مجاهد در بلخاب و نحوه برخورد طالبان با مهدی مجاهد این است که مشاوران رسانهای طالبان در برندینگ مهدی مجاهد یک پروژه نسبتا طولانی مدت را طی کردند و تلاش کردند از او یک چهره سرشناس به نفع طالبان بسازند.
▪️ او موفقیت نظامی چندانی در بلخاب به دست نیاورد. اینطور نبود که بخشهای زیادی از بلخاب را در کنترل خود داشته باشد اما به عنوان یک گروه شبهنظامی که در بلخاب اقدام به حملات چریکی بکند و گاهی در ایجاد ناامنی نقش داشته باشد همیشه مخل امنیت و برای مسئولین امنیتی بلخاب دردسرساز بود. بعد از شروع سقوطها، بلخاب از معدود مناطقی بود که وارد جنگ با طالبان شد. در حالی که ولسوالیهای مختلف توسط دولت افغانستان به طالبان تسلیم میشد و آمریکاییها هم هماهنگ میکردند تا مراکز ولایات در اختیار طالبان قرار بگیرد، بلخاب یکی از مناطقی بود که صرفنظر از اینکه دولت اشرف غنی چه تصمیمی برای افغانستان گرفته بود، تصمیم به مقاومت در برابر طالبان گرفت. نیروهای مردمی و خودجوش مسلح شدند. سنگربندیهای خود را در بلخاب استحکام بخشیدند. همین نیروهای مردمی در جنگهایی که با طالبان داشتند بیش از ۸۰ نفر کشته بر طالبان تحمیل کردند و حتی یک وجب از بلخاب به دست نیروهای طالبان نیفتاد. طالبان تلاش بسیاری کردند تا بلخاب را از طریق نظامی تصرف کنند ولی این اتفاق در طول همان روزهایی که فشار نظامی بر دولت سابق افغانستان زیاد بود نیفتاد و بلخاب با جنگ در اختیار طالبان قرار نگرفت. این وضعیت در دورههای قبل یعنی در دوره طالبان اول نیز برقرار بود.
▪️ در سالهای دهه ۷۰ نیز طالبان هر مقدار تلاش کردند بلخاب را تصرف کنند، نتوانستند. اینجا یکی از درههایی بود که هرگز تحت تسلط طالبان درنیامد و طالبان با تمام ساز و برگ نظامی خود هر بار به سمت بلخاب حرکت کردند با مقاومت بسیار محکم مردمی مواجه شدند. در آن دوره نیز شکستهای بسیار سنگینی در بلخاب خوردند. از این جهت بلخاب یک دژ محکم تسخیرناپذیر برای طالبان بوده است. اما در چند ماه اخیر بعد از اینکه سقوطها استمرار داشت و کابل نیز به دست طالبان سقوط کرد، به دلیل اینکه تمام نقاط در اختیار طالبان قرار گرفته بود و بلخاب نیز عقبهای برای مقاومت نداشت مردم تصمیم گرفتند همچون سایر مناطق به سمت سیاست عدم جنگ با طالبان برسند. درنتیجه تصمیم بر توقف جنگ با طالبان شد.
▪️ اینگونه فرماندهان جنگی منطقه را ترک کردند تا درگیری افزایش پیدا نکند و غیرنظامیان در بلخاب هدف حملات طالبان قرار نگیرند. به این ترتیب طالبان برای اولین بار موفق شدند وارد بلخاب شوند و بعد از جنگهای شدیدی که هم در دور اول و هم در ده ماه قبل در بلخاب صورت داده بودند بتوانند وانمود کنند بلخاب را تصرف کردهاند. در نهایت بلخاب نیز به اینصورت، به عنوان یکی از ولسوالیها در اختیار طالبان قرار گرفت.
▪️ چون مهدی مجاهد اهل بلخاب بود، و برجستهترین چهره طالبان در بلخاب محسوب میشد. در نتیجه نگاهها به سوی او چرخید. او نیز اقداماتی را آغاز کرد. از جمله آنها این بود که بازار قدیمی بلخاب را تخریب کرد و بازار جدیدی ساخت. این اقدام با واکنشهای مختلفی رو به رو شد. عدهای بر این باور بودند که این کاری معقول و برای خدمت به مردم است. عدهای معتقد بودند وی با توجه به ذهنیتهای حزبی که در گذشته داشته این کار را برای آسیب زدن به اقتصاد مخالفین خود انجام داده و...به هر صورت این اقدامی چالش برانگیز بود. اما حضور مهدی مجاهد بعد از تسلط طالبان بر بلخاب خیلی طولانی نشد. او بهعنوان رئیس امنیت به ولایت بامیان منتقل شد. این سمت مهمی بود که او در اختیار گرفت. اما در ولایت بامیان میان او و والی(استاندار) بامیان درگیریهایی بهوجود آمد. فرصت برای صحبت در مورد دلایل این درگیریها وجود ندارد اما نهایتا منجر به این شد که طالبان پس از اینکه اول تلاش کردند تا درگیریها کاهش پیدا کند، اما پس از مدتی مهدی مجاهد را از قدرت خلع کردند. او نیز با احساس خطری که نسبت به جان خود میکرد تجهیزات و نیروهای خود را به بلخاب منتقل کرد و همانجا مستقر شد. از آن زمان تاکنون در بلخاب حضور دارد.
▪️ اینکه چرا مهدی مجاهد به بلخاب رفت؟ وی فعلا اختلافات بسیار عمیقی با طالبان پیدا کرده است. در طی چند ماه گذشته به این نتیجه رسیده است که طالبان به هیچ عنوان با افرادی که بیعتی به حساب میآیند یعنی اصالتا طالب و پشتون نیستند و جزو ساختار اصلی طالبان نیستند تحت هیچ شرایطی به عنوان عضو اصلی و درجه یک سازمانی برخورد نمیکنند. بهنظر میرسد نگاه او این است که طالبان از وی برای سرکوب مناطقی که خود نیروهای پشتون امکان حضور و قدرتنمایی نداشتند، استفاده ابزاری کردهاند. بعد از این نیز اگر مهدی مجاهد در کنار طالبان باشد مادامی که به استفاده ابزاری از خودش تن بدهد، از او استفاده خواهند کرد وگرنه طالبان در ساختار خود برای مهدی مجاهد و دیگر فرماندهان بیعتی اهمیتی قائل نخواهند شد.
▪️ اندک اندک فاصله میان آنان زیاد و علنی شد. علنی شدن آن منجر شد تا بخشی دیگر از فرماندهان غیرپشتون آرام آرام متمایل شدند به اینکه در کنار مهدی مجاهد به عنوان مخالف طالبان در بلخاب حضور پیدا کنند. ازجمله آنها مولوی ظریف است. بعد از استقرار مجاهد در بلخاب حداقل دو هیئت به آنجا سفر کردند تا برای حل اختلافات میان مهدی مجاهد و اداره طالبان در کابل تلاش کنند. هیئت اول به رهبری صادق آغاسی بود. او از پشتونهای قندهاریست. از همکاران زلمی خلیلزاد بوده که از دو سال قبل در کابل مستقر شده است و بخش زیادی از امور مربوط به شیعیان افغانستان برای هماهنگ کردن با طالبان را انجام میدهد. وی در افغانستان ساکن نبوده است. از آمریکا به کشور برگشته است. امکانات و اختیارات زیادی نیز در دست دارد. وی به همراه یکی دیگر از چهرههای شیعه که قبلا در وزارت داخله افغانستان فعال بود و فعلا با آغاسی همکاری دارد به بلخاب سفر کرد. اما بدون موفقیت به کابل بازگشت و نتوانست اختلافات بین مهدی مجاهد و رهبران طالبان را حل و فصل کند.
▪️ هیئت دوم نیز مدتی قبل به بلخاب سفر کرد. در راس این هیئت سرحدی والی بامیان حضور داشت. او به همراه یکی از شخصیتهای محلی بلخاب، آقای صوفی گردیزی، برای حل اختلافات دوطرفه به آنجا سفر کرد. سفر دوم نیز منجر به نتیجه مثبت برای طالبان نشد. هیئت با دست خالی بلخاب را ترک کردند. به نظرم بر عمق اختلافات نیز افزوده شد. پس از آن یکی دو منصب به مهدی مجاهد پیشنهاد شد که در ولایات دیگری از جمله هلمند مسئولیتهایی را بپذیرد. مهدی مجاهد احساس کرد طالبان قصد دارند او را از بلخاب که یک دژ محکم است خارج کنند و بعد از پراکنده کردن نیروهای انسانی و امکانات نظامی، او را حذف کنند. لذا از قبول این سمتها خودداری کرد و در بلخاب ماند. یک بار به کابل احضار شد ولی به بهانه بیماری از رفتن خودداری کرد.
▪️این روزها طالبان در صدد هستند هیئتی که خود والی سرپل در آن حضور دارد را به بلخاب بفرستند. هدف عزل و نصبهای مسئولین جدید در بلخاب برای به دست گرفتن قدرت است. گویا مهدی مجاهد با آنان نیز مخالفت کرده است. اینکه در آینده بین مهدی مجاهد و طالبان چه پیش آید محل ابهام است. ظاهرا میزان اختلافات دو طرف به حدی رسیده است که راه برگشتی باقی نمانده است.
▪️ تنها مهدی مجاهد در این قصه نیست بلکه بخش زیادی از فرماندهان تاجیک تبار و ازبک تبار که در چند ماه گذشته در شمال افغانستان با طالبان همکار بودند به این نتیجه رسیدند که تداوم کار با طالبان امکانپذیر نیست. طالبان برای آنان موقعیتی قائل نیستند. در اولین فرصتی که برای طالبان مقدور باشد آنها را از ساختار حذف میکنند. شبیه برخوردی که با مخدوم عالم صورت گرفت با بقیه نیز صورت میگیرد. بیعتیها عملا در حال تشکیل جیههای هستند که به احتمال زیاد در آیندهای نزدیک در مقابل طالبان خواهد ایستاد.
▪️ نگرانی از وقوع جنگ تنها در مورد بلخاب نیست. بخش زیادی از بدنه اصلی طالبان که در حال کنار گذاشته شدن از قدرت هستند نیز آمادگی ورود به جنگ داخلی را دارند. کسانی مثل قیوم ذاکر، ابراهیم صدر و خیرالدین خیرخواه در جنگها و پیشرویهای طالبان در غرب و جنوب افغانستان فوقالعاده مهم بودند. همچنین افرادی چون شیرمحمد عباس استانکزی که با ملابرادر به کابل بازگشت؛ یا کسانی که در دوحه در دکور مذاکرات حضور داشتند و همه دنیا ازجمله افرادی در ایران خیال میکردند که تصمیمگیرندگان طالبان همینها هستند، طی ده ماه گذشته عملا از ساختار قدرت کنار گذاشته شدند. قیوم ذاکر معاون وزیر است ولی معاون وزیر بیصلاحیت. ابراهیم صدر معاون وزیر است ولی معاون وزیر بیصلاحیت. در حالی که اینان از استوانههای طالبان بودند. در سازماندهی نیروها، طراحیهای فکری و عملیاتی طالبان نقش اساسی داشتند. اما همه درحال حذف از ساختار قدرت هستند. در سخنرانی استانکزی که بعد از ماهها دوری از افغانستان در کابل داشت رگههای شدیدی از نارضایتی را میبینید. تصریح میکند که هیچ حکومتی نمیتواند با زور مسیر خود را ادامه دهد و اگر نتوانند بر قلبها حکومت کنند، نمیتوانند به شکل دیگری ادامه دهند. این کنایهها بیش از آنکه خطاب به مردم باشد به همقطاران خود او در طالبان است. ابراهیم صدر نیز گویا مدتهاست در کابل حضور ندارد. چهرههایی در این سطح و وزن از میان خود طالبان ناراضی و آماده درگیری با جناح تندروی طالبان هستند. از طرفی دامنه نارضایتیها در میان بیعتیها در شمال مثل استانهای فاریاب، بادغیس، جوزجان، سمنگان و… روز به روز در حال افزایش است.
▪️این وضعیتی است که افغانستان را تبدیل به یک بمب ساعتی ساخته است. از هر جایی که آتش این انفجار شروع شود، دامنهاش بقیه جاها را در بر خواهد گرفت. این همان چیزیست که سازمان سیا و آمریکاییها از ابتدا به دنبال آن بودند. طراحی آنها بود و میخواستند که این اتفاق بیافتد. افغانستان تبدیل به فضای ناامنی شود که جزیرههای مختلف قدرت در نقاط مختلف حاضر باشند و با یکدیگر درگیر شوند و این درگیری نیروهای آمریکایی را هدف قرار ندهد و برای آنان تلفات نداشته باشد. آمریکاییها افرادی را در داخل افغانستان تجهیز میکنند. امکانات و منابع مالی در اختیار این گروهها قرار میدهند تا آنها افغانستان را ناامن کنند و این ناامنی به کشورهای منطقه سرایت کند یا حداقل باعث شود منافع امنیتی، سیاسی و اقتصادی کشورهای منطقه در افغانستان دستخوش خطر قرار بگیرد. پس باید قضیه بلخاب را در کنار سایر جاها مانند سمنگان، نگرانیهای جوزجان، تنشهای فاریاب، تنشهای قندهار، هلمند، نیمروز و کابل مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم. اگر این آتش در جایی باعث اشتعال این باروت آماده افروختن شود، سرتاسر افغانستان را به سرعت در بر خواهد گرفت. علاوه بر جبهه مقاومت که طی دو سه هفته گذشته وضعیت بسیار مطلوبی از خود نشان داده است، خود طالبان دچار فروپاشی از درون خواهند شد. درگیریهای درون طالبان بیش از درگیریهای آنان با مقاومت شدت خواهد داشت و به آنان آسیب خواهد زد.

□□□
گفتگوی تلفنی با «قوماندان جلیل» از باشندگان بلخاب
▪️ طالبانی که پشتون هستند تا امروز گامهای بلندی در راستای تصفیه طالبان ایماق، تاجیک، ترکمن، ازبک، هزاره برداشتهاند. تعدادی را فراری دادهاند، تعدادی را از کار کنار گذاشتهاند. مولوی ظریف که در کوهستانهای سرپل است در فتح سرپل نقش بزرگی داشت. وی را اول والی سرپل کردند. بعد برکنار کردند و با گرفتن اسلحهها او را خلع سلاح کردند. چون به طالب غیرپشتون اعتماد ندارند. در حالی که چنین رفتاری رایج شده، مولوی مهدی نیز که پشتون نیست و هزاره است، نمیتواند در ساختار طالبانی جایی داشته باشد.
■ وی در بامیان با مولوی مقبل که از تاجیکهای بامیان و مسئول امر به معروف و نهی از منکر بود درگیری پیدا کرده بود. سه نفر از نیروهای مولوی مهدی آنجا زخمی شدند. بعد از آن هیئتی به بامیان رفت. سپس مولوی مهدی برکنار شد و به بلخاب آمد. پس باز وساطت کردند و وقتی آقای عبدالله سرحدی والی بامیان شد مولوی مهدی را به کابل بردند.
■ او مدتی در کایل بود، ولی آنجا طالبها موقعیتی به مردم غیرپشتون نمیدهند لذا به بلخاب بازگشت. بعد از مدتی مجددا سرحدی به بلخاب آمد و یک شب ماند تا مولوی را به کابل ببرد. این مسئله مربوط به حدود ۵ ماه پیش است. مدتی که مولوی مهدی در کابل بود یقین پیدا کرد که تعامل با طالبها ممکن نیست و به همین خاطر به بلخاب برگشت. افرادی که قبلا با طالب همکار بودند نیز به دنبال راهی هستند تا در مقابل طالب بایستند. ولی تعدادی از آنها خلع سلاح شدهاند و توان از آنان سلب شده است. آنان بیشتر به مولوی مهدی امیدوار هستند.
■ او کمتر از ٤ ماه قبل از کابل به بلخاب بازگشت. سپس طالبان درصدد این برآمدند که نقطه وصلی پیدا کنند. پس آقای گردیزی به همراه آقای سنگردوست با آقای مولوی سرحدی به بلخاب آمدند تا مولوی مهدی را متقاعد سازند در وزارت مسکن و شهرسازی وظیفهای را بپذیرد که مولوی مهدی آن را قبول نکرد و اینها دست خالی بازگشتند. باز هیئت دیگری از سوی سرپل آمد که بیشتر از طالبهای ایماق، مولوی صفت، مولوی کبیر و تعدادی دیگر بودند. اینها هم جلسهای برگزار کردند ولی به توافق نرسیدند و هیئت بازگشت.
■ بعد از ان اقدامات دیگری کردند از جمله روز شنبه ۳۱ ثور/اردیبهشت نزدیک شام، تعدادی از اعضای امارت از سرپل وارد بلخاب شدند. ازجمله قوماندان الماس و قوماندان احمدی هم وارد بلخاب شدند. رفتند به چشمه آبگرم در پایین بلخاب. میخواهند تا سرحدی از بامیان بیاید تا گپ نهایی را بزنند. هنوز مولوی سرحدی وارد بلخاب نشده است.
■ من فکر میکنم تفاهم و تعامل بین مولوی مهدی و طالبان کاری مشکل است. با توجه به تجربیاتی که مولوی مهدی دارد، میداند که در ساختار طالبان نمیتواند جایی پیدا کند. میخواهند از او بهعنوان ابزار استفاده کنند. مولوی مهدی این موضوع را فهمیده است.
■ به گمان من مولوی مهدی به کابل نخواهد رفت چون دفعه پیش که سرحدی آمده بود، مولوی مهدی او را به ملاها و مردم بلخاب ارجاع داد. آنها در مسجد جامع جلسه کردند و به این نتیجه رسیدند که حضور مولوی در بلخاب ضروری است. ظاهرا پذیرفتند که ما امارت را قبول داریم، حاضریم مالیات دهیم اما مولوی اینجا بماند. طالبان از غیرپشتونها، از هر قومی که باشد، بهعنوان ابزار استفاده میکنند ولی به آنان اطمینان ندارد. https://panjshirnews.com/vdch.xnzt23nzzftd2.html
panjshirnews.com/vdch.xnzt23nzzftd2.html