در این خصوص توجه به نکات ذیل حایز اهمیت است:
۱- کشتهشدهها باشندهگان پنجشیر هستند. این بار اول نیست که پنجشیریها در روز روشن و در پیش چشمان دنیا از سوی تروریستان طالب کشتار و سلاخی میشوند. بار آخر هم نمیتواند باشد. دوسال و چندماه ستم طالبان علیه باشندهگان سیوسه ولایت در یکسو بوده و علیه پنجشیر در سوی دیگر. علت این است که نام مردم پنجشیر با مقاومت گره خورده است. ایستادهگی باشندهگان این خطه علیه تجاوز شوروی و طالب در خط زرین در دل تاریخ معاصر افغانستان حکاکی شده است. ساکنان این ولایت پس از تسلیمدهی افغانستان به طالبان، علیه این گروه برآشفتند و علم مقاومت برافراشتند و خطر را به جان پذیرفتند و قربانی دادند و قربانی گرفتند.
حالا طالبان بر سنگ و دریای پنجشیر سلطه دارند، نه در دل مردم این خطه. مقاومبودن ساکنان پنجشیر آنان را به نیرویی تبدیل کرده که نمیتوانند طرف اعتماد طالبان واقع شوند. افراز پاسگاههای امنیتی پرشمار در پنجشیر حکایت از ترس طالبان از این خطه دارد. آن روز دیر نخواهد بود که هر سنگ پنجشیر در زیر پای طالب تبدیل به خار مزاحم شود.
البته که ایستادهگی تمام مردم افغانستان در برابر طالبان جای ستایش دارد بهویژه ساکنان اندرابها و خوستها. همین که مردم افغانستان از هیچ نوع گامی که طالب بر میدارد، حمایت نمیکنند، قطعاً جای خوشحالی دارد.
۲- طالبان چیزی در انبان برای عرضه به مردم ندارند، جز تولید وحشت. دولتها برای نفوذ در مردم دو راه در اختیار دارند: ۱- خدمت به مردم؛ ۲- وحشت به مردم. طالبان با گزینه اول بیگانهاند. نهتنها بیگانه هستند که گروهها و نهادهای خدمتگذار به مردم را سر به نیست میکنند. این گروه به تحکیم سلطه بر مردم میاندیشد نه نفوذ در قلب مردم. طالبان مردمان مطیع را دوست دارند نه هوشیار و بیدار را. خلق وحشت از سوی امارت تروریستی طالب مردم را از اعتراض علیه این گروه باز میدارد، بهویژه در شرایطی که برخی کشورها تعامل با این گروه را چارهساز میدانند. طالبان برای آن که بتوانند شهروندان را مطیع به بار آورند، به خلق وحشت و تداوم سیاست کشتار تاکید میکنند؛ چون از خدمتگذاری و افکندن طرح نو برای مردم فاصله دارند.
۳- سکوت مردم در برابر کشتار وحشیانه از سوی طالبان مایه نگرانی است. در سایر جوامع اگر شهروندی حتا از سوی پولیس لتوکوب میشود، مردم به خیابان میآیند، ولی افکار عامه در افغانستان کشتارهای بیرحمانه از سوی طالبان را چنان نادیده میگیرد که انگار اتفاق خاصی نیفتاده است. برای نمونه، قتل جورج فلورید، مرد سیاهپوست امریکایی پس از دستگیری از سوی پولیس، منجر به اعتراضاتی شد که دولت دونالد ترمپ را در مضیقه قرار داد. همچنان، مرگ مهسا امینی در ایران، منجر به اعتراض عمومی شد که پس از گذشت یکسال هنوز پسلرزههایش حس میشود و جمهوری اسلامی چندان احساس آرامش ندارد.
ولی در افغانستان که طالبان روزانه دهها نفر را سر به نیست میکنند و زندانهای این گروه پر از بیگناهان است، صدای مخالفت بلند نمیشود، گویی که همهچیز گل و گلزار است. درست است که مردم افغانستان تا هنوز از هیچ نوع تصمیم امارت تروریستی طالب حمایت نکردهاند، ولی این کافی نیست و بایستی علیه اقدامات تروریستی این گروه صدای اعتراض بلند کرد و راهی خیابان شد و حتا اسلحه به دست گرفت. هراس این است که سکوت مردم مبادا تعبیر به رضایت از امارت تروریستی طالب شود.
۴- راه پایان دادن به کشتار بیرحمانه شهروندان از سوی تروریستان طالب فقط از کوچه مقاومت مسلحانه میگذرد. طالب با گفتوگو جور در نمیآید؛ چون از کشتار تغذیه میشود و راه حل منازعه را پناهبردن به اسلحه میداند. پس چه بهتر که این گروه تروریستی توسط ابزاری که دوست دارد، نابود شود. اگر سیاست تضرع نتیجهبخش میبود، در دوسال و چندماه گذشته مشخص میشد که نشده است. لذا، اگر کسی خواهان نابودی طالب است، نباید در مسیر اشتباه راه بیفتد. مسیر اشتباه گفتوگو با طالب است و مسیر درست جنگیدن با این گروه. پس بهتر است صف مقاومت مسلحانه علیه این گروه تروریستی هرچه بیشتر تقویت شود. https://panjshirnews.com/vdcg.79wrak9tzpr4a.html
panjshirnews.com/vdcg.79wrak9tzpr4a.html